جدول جو
جدول جو

معنی کون تخت - جستجوی لغت در جدول جو

کون تخت
باسن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لُ)
کسی که کونش برهنه باشد. (فرهنگ فارسی معین). کون برهنه. و رجوع به کون برهنه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قریه ای است بفاصله 22 هزارگزی شمال علاقه داری درجه اول دولت آباد متصل به نهر رامگل که در علاقۀ حکومت درجه 2 شیرین تکاب مربوط بحکومت اعلی میمنه واقع است.
موقعیت جغرافیایی آن: ناحیه ای است بین دو خط 64 درجه و 52 دقیقه و 1ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 39 دقیقه و 34 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
برهنگی کون و عورت کسی. (فرهنگ فارسی معین). کون برهنگی
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
قسمی آفت و بیماری کرم پیله و آن شکافی است که در بن کرم پدید آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان سرولایت که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 808 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کور بخت
تصویر کور بخت
بدبخت مدبر
فرهنگ لغت هوشیار
چهارپایه ی کوچکی که معمولا در آشپزخانه به جای سندلی مورد
فرهنگ گویش مازندرانی
آن زمان، آن وقت
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست دباغی شده ی گوسفند که به عنوان تشکچه مورد استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
صاف کردن زمین شالی زار به وسیله ی تخته یا وسیله ای مشابه
فرهنگ گویش مازندرانی
آب تخت، زمین آب تخت شده
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر ران، زیر باسن
فرهنگ گویش مازندرانی
کدام یک، اشاره به دور یا مجهول، کدامین
فرهنگ گویش مازندرانی